جدول جو
جدول جو

معنی هفت وانه - جستجوی لغت در جدول جو

هفت وانه
(هََ یِ)
دهی است از بخش حومه شهرستان مهاباد دارای 95 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و توتون است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هفت خان
تصویر هفت خان
کاری مهم و دشوار
فرهنگ فارسی عمید
(هََ یَ / یِ)
هرچیز که دارای هفت پایه باشد:
کمر هفت چشمه را دربست
بر سر تخت هفت پایه نشست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هََ)
کنایه از هفت پردۀ چشم است که صلبیه، مشیمیه، شبکیه، عنکبوتیه، عنبیه، قرنیه و ملتحمه باشد. (برهان). رجوع به هفت پرده شود
لغت نامه دهخدا
(هََ چِ مَ)
دهی است از بخش حومه و ارداک از شهرستان مشهد که 56 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و محصول عمده اش غله، بنشن و چغندر است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(هََ نِ)
دهی است از بخش اردکان شهرستان شیرازکه 166 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و چغندر است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(هََ نَ / نِ)
هفت تایی. هرچیز که تعداد آن هفت باشد:
این هفتگانه شمع بر این منظر ای پسر
از کردگارما به سوی ما پیمبرند.
ناصرخسرو.
سلطان در یک روزی آن قلاع هفتگانه بستد و غارت کرد. (ترجمه تاریخ یمینی).
سگ به دریای هفتگانه مشوی
که چو شستی پلیدتر باشد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هفت فلک. (انجمن آرا) (برهان) :
یکدلۀ شش جهت و هفتگاه
نقطۀ نه دایره بهرامشاه.
نظامی.
، هفت کشور. (برهان). مثال معنی اول برای این معنی هم مناسب مینماید
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هفت زمین یا هفت اقلیم:
خون پدر دید در این هفت خوان
آب مریز از پی این هفت نان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هََ خوا / خا)
دهی است از بخش خزل شهرستان نهاوند که 50 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله، توتون، کتیرا و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(هََ خِ / خَ نَ / نِ)
هفت خزینه. هفت عضو باطن آدمی زاد:
بر هفت خزانه درگشاده
بر چارگهر قدم نهاده.
نظامی.
رجوع به هفت خزینه شود
لغت نامه دهخدا
(هََ یَ)
محلی ییلاقی که در تابستان ساکنان قراء بلوک آلیان از بخش مرکزی شهرستان فومن برای هواخوری و تعلیف اغنام بدانجا میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(هََ یِ نَ / نِ)
کنایه از هفت کوکب باشد که سبعۀ سیاره است. (آنندراج) (برهان)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
به معنی هفت آینه است که هفت کوکب باشد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان کازرون که 82 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه شاپور و محصول عمده اش غله و صیفی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
شیخ عطار در منطق الطیرهفت وادی سلوک را چنین نام می برد: طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت، فنا. اما این منازل را عرفای دیگر به شیوۀ دیگری تقسیم کرده اند و نامگذاری منازل نیز در آثار مختلف صوفیان فرق دارد، مثلاً ابونصر سراج در کتاب اللمع ده مرتبه برای سلوک قائل شده است
لغت نامه دهخدا
(هََ تُ نُهْ)
هفت نه. مراد هفت قلم آرایش زنان است:
هفت ونه این صنم عشوه باز
طفل فریب آمد و برنانواز.
امیرخسرو
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دهی است از بخش خلیل آباد شهرستان کاشمر که 250 تن سکنه دارد. آب آن از قنات، محصول عمده اش غله، پنبه، زیره و انگور است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(هََ نَ / نِ)
آش عاشورا را گویند، چه آن را از گندم و نخود و باقلا و عدس و امثال آن پزند. (برهان). مقیل. (یادداشت مؤلف). آش شله قلمکار. قطنیه تفلیسی. (یادداشتهای مؤلف)
لغت نامه دهخدا
هفت منزل هفت مرحله، مجموعه پیشامدهایی که درهفت منزل برای پهلوانانی مانند رستم واسفندیار رخ داده. توضیح معمولااین کلمه را بصورت (هفتخوان) نویسند وبعضی وجه تسمیه صورت اخیر را آن دانسته اند که رستم واسفندیار بعد از هرکامیابی خوانی ازاغذیه لذیذ میگستردند ولی این وجه صحیح نمی نماید وبنظرمیرسد که صحیح در (هفت خان) باشدبمعنی هفت منزل ومرحله. درترجمه عربی شاهنامه از بنداری نیز (هفتخان) آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت دانه
تصویر هفت دانه
آش عاشورا که آنرا ازگندم ونخودوباقلا وعدس ومانندآن پزند
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که دارای هفت حجره یاطبقه باشد، یا هفت خانه چشم. هفت پردهءچشم: (بیاکه پرده گلریز هفت خانه چشم کشیده ایم بتحریرکارگاه خیال) (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
هرهفت بعلاوه نه زینت (سرآویزه گوشواره سلسله حلقه بینی گلوبند بازوبند دست برنجن انگشتر خلخال
فرهنگ لغت هوشیار
دارای هفت پایه ورکن. یا تخت (سریر) هفت پایه. تخت پادشاهی که دارای هفت پایه است: (بهرام) کمرهفت چشمه را بربست برسرتخت هفت پایه نشست) (هفت پیکر)
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که دارای هفت عددباشد: نجوم هفتگانه ازشمس وقمر وزحل... اندرعالم جسمی آثارنداز آن لطایف و اصول که مبدعات اند)
فرهنگ لغت هوشیار
هفت منزل هفت مرحله، مجموعه پیشامدهایی که درهفت منزل برای پهلوانانی مانند رستم واسفندیار رخ داده. توضیح معمولااین کلمه را بصورت (هفتخوان) نویسند وبعضی وجه تسمیه صورت اخیر را آن دانسته اند که رستم واسفندیار بعد از هرکامیابی خوانی ازاغذیه لذیذ میگستردند ولی این وجه صحیح نمی نماید وبنظرمیرسد که صحیح در (هفت خان) باشدبمعنی هفت منزل ومرحله. درترجمه عربی شاهنامه از بنداری نیز (هفتخان) آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت راه
تصویر هفت راه
هفت پرده چشم
فرهنگ لغت هوشیار
دارای هفت جزو هفت قطعه. یا هفت پاره لعل. گردن بندی که هفت قطعه لعل است: (این سخن گفت (کنیزک بهرام) وعقدبازگشا پیش او (سرهنگ مامور قتل کنیزک) هفت پاره لعل نهاد) (هفت پیکر)
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که هفت ماه ازعمرش گذشته باشد، یا هفت ماهه بودن (زاییده شدن)، بسیارعجول بودن بسیارشتاب داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
هفت چیزکهنه وقدیمی (یارکهنه مصاحب کهنه کتاب کهنه شراب کهنه حمام کهنه شمشیرکهنه چینی کهنه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت بانو
تصویر هفت بانو
هفت اجرام، هفت سیاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هفت ماهه
تصویر هفت ماهه
((هَ هِ))
آن چه که هفت ماه از عمرش گذشته باشد، بودن (زاییدن) بسیار عجول شدن، بسیار شتاب داشتن
فرهنگ فارسی معین
((~. خا))
هفت دشواری و کار سخت برای رستم به هنگام نجات کیکاوس وقتی که در مازندران دربند بود، هفت دشواری و کار سخت برای اسفندیار در جنگ با ارجاسب، کنایه از دشواری های سخت و زیاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هفت دانه
تصویر هفت دانه
آش عاشور
فرهنگ واژه فارسی سره
نام چهار قله ی بسیار بلند در کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی